شيخ اصلاحات با نوشتن يك توبه نامه از كارهاي گذشته، حال و آينده خود توبه كرد. متن اين توبه نامه كه اختصاصي «خبرگزاري چيزنا» مي باشد، بدين شرح است:
من شيخ بيسوادم. دانا و خوش زبانم. گويم سخن فراوان، با آنكه بي سوادم. يادش به خير! فتنه 88 چقدر دل ها به هم نزديك بود!! من بودم و شما بوديد و آراي باطله بود و مناظره بود و نامرد، اين ممد تمدن، با من قرار مي گذاشت، خودش نمي آمد سر قرار! كتكش را من خوردم، شرطش را براي بازگشت خاتمي مي گذارد! اينقدر كه به خاطر اين خاتمي، سال 88 رفتم «سر كار»، هيچ سالي اينقدر كار نكردم! من را هيچ يادتان هست؛ نمايشگاه مطبوعات، قزوين، روز قدس! من كه از همان اول با شعار «نه غزه، نه لبنان» مخالف بودم. من برخلاف مهندس، شانس نداشتم و ظاهرا مشكلم اين بود كه داماد هيچ كجا نبودم! هر كسي حتي آراي باطله، داماد يك جايي بود، الا من! از گوگوش تا سروش، مشكل من اين بود كه داماد هيچ كجا نبودم. همه داماد بودند، ما نامزد انتخابات! اصلا اشتباه از من بود كه اسير اين صحنه آرايي خطرناك شدم. من بايد جلوي اين نظريه «دامادولوژي» مي ايستادم. حالا از دست شما هم ناراحتم ها! شما هم داماد خوبي نبوديد. اي بي معرفت هاي نالوطي! قديمي ها راست مي گفتند كه محبت به چشم است. حالا ما را فراموش مي كنيد ديگر؟ اسي پاتر شد خوب، ما شديم بد؟! اين جريان انحرافي، پاك ما را برده حاشيه. شما هم مرا فروختيد به اين اسي پاتر. اسي پاتر اصلا كي هست؟ اسي پاتر داماد كجاست؟ من كي ام؟ شما كي هستيد؟ اينجا كجاست؟ در انحراف، من قديمي تر هستم يا اسي پاتر؟ من زودتر از شهرام پول گرفتم يا اسي پاتر زودتر با اجنه مرتبط بود؟! مهم تيغيدن است؛ يكي با سوزن ته گرد، جن تيغ مي زند، يكي مثل من در ايام حصر هم به فكر معاملات اقتصادي است!! الان جاي شما خالي! هفته اي 3بار مي روم استخر. در استخر به جاي «ناجا» با «تاجي» سر كار دارم. يواش يواش دارم با فنون شنا، آشنا مي شوم. سخت ترين شنا، شناي پروانه است! من مانده ام؛ پروانه كه خودش در هوا پرواز مي كند، چرا پس اسم اين شنا را گذاشته اند پروانه؟! كدام پروانه اي مي تواند در آب شنا كند، كه من دومي اش باشم؟! باز قورباغه يك توجيهي دارد. اين روزها گاهي مي خوابم كف استخرو نفسم را حبس مي كنم و با نفس خود مبارزه مي كنم! عاشق شنا كردن در قسمت عميق هستم. دوست دارم از بالاي دايو، شپلق شيرجه بزنم توي آب و از زندگي در دوران حصر لذت ببرم! ايام فتنه از آب گل آلود ماهي گرفتم، اما آب استخر اينجا خيلي هم خوب است! كولر(!) دارد. ما شنيده بوديم كولر، آب داشته باشد، اما نشينده بوديم آب، كولر داشته باشد!!! من اين روزها از بس كه عمرم در استخر مي گذرد، براي خودم شده ام يك پا آبزي! شش دارم، آبشش دارم و دلي دريايي كه در مساحت هيچ استخري نمي گنجد! استخر اينجا سرپوشيده است و خودشان مراقب چيزهاي قيمتي آدم هستند. من كه مي آيم استخر قرق است؛ من هستم و يك استخر و «ناجي» كه مراقب است در استخر غرق نشوم! من البته سونا هم مي روم و درجكوزي، جك مي زنم و خودم را ورز مي دهم! القصه آن زمان كه من منحرف بودم، مي خواهم ببينم اين اسي پاتر كجا بود؟ كي بود؟ مثلا ما پيش كسوت جريان انحرافي هستيم ها! چقدر زود فراموش كرديد مرا، اما شما من را مي شناسيد. خودتان را به آن راه نزنيد. من همان بودم كه از آراي باطله شكست خوردم اما چون شكست، پل پيروزي است، خيال كردم در انتخابات تقلب شده. هنوز هم نفهميدم چي شد كه از 4 نفر، پنجم شدم! اين هم خودش جالب است ها! چه كسي تا به حال توانسته بود از 4 نفر، پنجم شود؟! ما داشتيم در تاريخ كساني را كه از آخر، اول بشوند، اما از 4 نفر، پنجم نداشتيم! من از آراي باطله شكست خوردم، و اين در حالي بود كه شوراي نگهبان صلاحيت آراي باطله را تاييد نكرده بود!! اين بود كه من گفتم تقلب شده و الا من كي گفتم تقلب شده؟! همه اش تقصير اين خاتمي بود. من و مهندس را انداخت جلو، تا خودش هزينه ندهد. من كلا به شما كه عرض مي كنم زياد خيال مي كردم. من خيال مي كردم در خط امام هستم. خيال مي كردم از گوگوش تا سروش حالا چه خبر است. خيال مي كردم در انتخابات تقلب شده. خيال مي كردم ادعاي تقلب، سند نمي خواهد. من سندم كجا بود؟! من سند نداشتم، تو را سننه؟! من سند يا من سند له! خيال مي كردم بعد از ادعاي تقلب در ايران قيامت مي شود، اما نشد. تقصير من بود؟! نشد كه نشد، آنچه مي ماند، همين رفاقت هاست!! مگر ما چقدر در اين دنيا زنده هستيم. همه ما از اين ديار مي رويم آن ديار. الان اگر ديار، ديار باقي باشد، مي رويم ديار فاني، اما اگر الساعه ديار فاني باشد، خب ما مي رويم ديار باقي. من كه آخرش هم نفهميدم الان ديار باقي است يا ديار فاني؟ يكي اين را نفهميدم، يكي علامت كوچك تر، بزرگ تر را، يكي هم «العربيه» را كه به كجا برمي گردد؟ «خليج» به كجا برمي گردد؟ رود به دريا مي ريزد يا دريا به رود؟ درجه آخر دوست آن باشد كه در فتنه 88 گيرد دست دشمن، بعد توبه كند! توبه مهم است. گذشته ها گذشته! من توبه كرده ام از خيال كردن. از دشمني كردن. مي خواهم برگردم. شرطي هم ندارم. شما هم توبه كنيد. من هم توبه مي كنم. همه توبه كنند. همه با هم توبه كنيم. من اگر توبه نكنم، شما اگر توبه نكنيد، چه كسي توبه كند؟! من مي خواهم برگردم، اما نمي دانم با چه رويي و به كجا برگردم؟! برگردم به همانجايي كه «العربيه» برمي گردد، يا به كجا؟! اصلا چرا برگردم؟! برگردم كه چي بشود؟! برنگردم، چي كار كنم؟! برگردم يا برنگردم؟! برگردم چي مي شود، برنگردم چي مي شود؟! من كه شرمنده ام از شما. شما هم بياييد از من شرمنده باشيد! همين شرمندگي خوب است. همين چيزها از آدم مي ماند. براندازي ارزش اين حرف ها را ندارد. الان وقت استخرم هست؛ آموزش شناي پروانه! چه شكنجه اي!! چه دردي، چه رنجي، چه كشكي، چه پشمي! اي پروانه! تو داري در هوا پرواز مي كني و ما بايد تو را در آب، شنا كنيم!!صد رحمت به ملخ! اين هم شد زندگي!
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
ای قلم
سوزلرینده اثر
یوخ و
آدرس
aligoodsi.LoxBlog.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.